تابستان جنوب بود و هوا گرم
نزدیک ظهر آقا مهدی باکری از پشت خاکریز ها به سنگر آمد.
آقا رحیم با دیدن لبهای خشک آقا مهدی ؛سراغ یخچال رفت و یک کمپوت گیلاس سرد آورد و در آن را باز کرد.
آقا مهدی گفت:امروز به بچه ها کمپوت داده اند؟
آقا رحیم گفت :نه
شهید باکری : پس چرا این کمپوت را برای من باز کردی؟
آقا رحیم:چون شما حسابی خسته بودید و گرمازده می شدید؛ چند تا کمپوت اضافه بود؛ کی از شما بهتر؟؟
آقا مهدی با دلخوری جواب داد:
از من بهتر بسیجی هایی که بی هیچ چشم داشتی می جنگند و جان می دهند.
رحیم گفت:آقا مهدی حالا دیگه باز کردم اینقدر سخت نگیر.
آقا مهدی گفت:
خودت بخور رحیم جان تا در آن دنیا هم خودت جوابش رو بدی...
برداشتی از کتاب سبک زندگی شهدا ص۵۳
ممنون خیلی جالب بود
بازم از این مطالب بذارین